بغض سنگین(yegane)

زندگی زیباست به زیبایی چشمهای پف کرده از

هق هق های شبانه به زیبایی بغض نفس گیر روزانه

به زیبایی قلب تیکه تیکه شده از شکستن های

بی شمار به زیبایی نفسی که از دلتنگی بالا نمیاد

به زیبایی تمام شدن تدریجی من

اری

زندگی زیباست...

نوشته شده در سه شنبه 2 ارديبهشت 1393برچسب:,ساعت 18:17 توسط yegane| |

امشب میزنم به سلامتیه همه اون

بی معرفت هایی که از زندگیتون رفتن اما از این

دل لعنتی نرفتن...

به سلامتیه اونی ه امید بود...

نفس بود...

ارامش بود...

رویا بود...

ولی خاطره شد

درد شد

کابوس شد

به سلامتیهکسی که عادت کردیم به

نبودنش ولی دلمون بودنشو میخواد...

 

نوشته شده در سه شنبه 2 ارديبهشت 1393برچسب:,ساعت 18:7 توسط yegane| |

 یه وقتایی میگن شب خوش...

یعنی نزار با این حالم بخوابم

اینو بفهم

 

نوشته شده در سه شنبه 2 ارديبهشت 1393برچسب:,ساعت 18:4 توسط yegane| |

کلی حرف مونده تو این گلوی لعنتی

اونقدر که بوی گندش

گند زده به همه چی...

نوشته شده در سه شنبه 2 ارديبهشت 1393برچسب:,ساعت 17:58 توسط yegane| |

باران که بیاید

بوی تنت بلند میشود اینقد خاکی نباش مرد...

نوشته شده در سه شنبه 2 ارديبهشت 1393برچسب:,ساعت 17:55 توسط yegane| |

لعنتی درد داری درد....

 

نوشته شده در جمعه 16 اسفند 1392برچسب:,ساعت 13:20 توسط yegane| |

این روزها خیلی چیزها دست من نیست...

مثله دستای تو...

 

نوشته شده در چهار شنبه 23 بهمن 1392برچسب:,ساعت 1:48 توسط yegane| |

دل همین است دیگر می نشیند برای خودش

رویا میبافد...

آرزوهای بی جا میکند...

مثل ارزوی بوییدن عطر مردانه ات...

مثل آرزوی بوسه های حریصانه و تکثیر

شیرین یک گناه در آغوشت مثل عاشقانه

تسلیم شدن در مقابل هوس هایت...

مثل...

میدانی؟

باز هم آسمانو ریسمان بافته ام

تمامی ماجرا همین است

من جز تو هیچ آرزویی ندارم...

نوشته شده در چهار شنبه 23 بهمن 1392برچسب:,ساعت 1:22 توسط yegane| |

خدایا .....

هرگز کسی را به انچه که قسمتش نیست

عادت نده....

نوشته شده در چهار شنبه 23 بهمن 1392برچسب:,ساعت 1:8 توسط yegane| |

میخواستم زندگی کنم راهم رابستند

ستایش کردم گفتند خرافات است

عاشق شدم گفتند دروغ است

گریستم گفتند بهانه است

خندیدم گفتند دیوونست

دنیا را نگه دارید میخواهم پیاده شوم...

نوشته شده در چهار شنبه 22 بهمن 1392برچسب:,ساعت 23:59 توسط yegane| |

مردم کشور من

با نفرت بیشتری به صحنه ی بوسیدن

دو عاشق نگاه میکنن

تا صحنه ی اعدام

با چنین مردمی زندگی

دردناک است....

نوشته شده در سه شنبه 22 بهمن 1392برچسب:,ساعت 23:20 توسط yegane| |

تو یه دختری ...

اگه خودتو لوس نکنی...

اگه باهام قهر نکنی ناز نکنی...

اگه میگی سر کلاس میرم انگشترمو دستم کنم

اگه وقتی چشام میچرخه از حسودی دیوونه میشی

اگه از نظر دادنام خوشحال نشی اگه به خاطر من

به خودت نرسی اگه سربه سرم نزاری

اگه برام گریه نکنی

اگه جایی میری اول از من اجازه بگیری

اگه وقتی لواشک میبینی پیرهنمو نکشی

اگه لبو لوچتو اویزون نکنی تا بغلت کنم

اگه بهم نگی اقامون

اگه برام مظلوم بازی در نیاری

اگه از سر و کولم بالا نری

اگه برام عشوه نیاری

اگه گوشمو نپیچونی و نگی تو فقط مال منی

اگه وقتی کار بدی کردی با ترس بهم نگی

اگه لجبازی نکنی

اگه...

اون موقع که من دیوونه و عاشقت نمیشم

من عاشق اینم خانوم کامل باشی

اماااااااااا

من یه پسرم

اگه برات غیرتی نشم

اگه روت حساس نباشم

اگه ته ریش نداشته باشم

اگه باهات مهربون نباشم

اگه باهات حرف نزنم

اگه بهت اخمای کوچولو نکنم

اگه وقتی شالت رفت عقب

نگم اونو بکش جلو

اگه دستتو محکم نگیرم

اگه نگم هر کار کردی راستشو بگی میبخشمت

اگه سر به سرت نزارم

اگه قربون صدقه ات نرم

اگه نگرانت نشم

اگه بهت نگم عروسکم

اگه...

اونوقته که تو دیوونه و عاشقم نمیشی

تو منو یه مرد میخوای

پس بهترین میشم واست

من و تو همون ادم وحواییم

بیا جاهامون رو عوض نکنیم

تو لطافتتو نگه دار من صلابت

من نگاهمو نگه میدارم تو نجابتتو

بیا سعی کنیم بهترین باشیم

من بهترین پسر واسه تو

تو بهترین دختر واسه من

میدونم شاید نشه حداقل سعی میشه کرد

قبول؟

نوشته شده در سه شنبه 22 بهمن 1392برچسب:,ساعت 13:9 توسط yegane| |

گمان میکردم وقتی نباشم دلت میگیره

اما دیدم نه

بدون من شادتری

شلوغ تری صدای قهقه هایت

تا اینجا هم شنیده میشه

گویا من سد راهت بودم وتو دیگه آزادی

مبارکت....

نوشته شده در سه شنبه 22 بهمن 1392برچسب:,ساعت 12:57 توسط yegane| |

این روزا تلخ مینویسم

تلخ میبینم

تلخ درک میکنم

تلخ میخندم

این روزا تلخ تلخم...

نوشته شده در سه شنبه 22 بهمن 1392برچسب:,ساعت 12:50 توسط yegane| |

یه وقتایی هم هست که دیگه دلت

نمیخواد یکی به زندگیت اضافه شه

دیگه حتی حوصله ی اینو نداری بشنویی

چرا اسمو دیر جواب میدی؟

دیگه اصلا دلت نمیخواد یه دقه از

روزت رو صرف کنی این کنی که

متقاعدش کنی که دوسش داری

یا نه .

گوشیتو میندازی یه گوشه و به

زندگیت میرسی نمیخواد تا دیر وقت بیدار باشیو چت کنی

یه شارز دوتومنی کم کم یه هفته میمونه واست

با هر کدوم از دوستات راحت حرف میزنی

چه پسر یاشه چه دختر ....

یه وقتایی انقد تنهایی واست ارزشمند

میشه که دیگه جای خالیه کسی تو زندگیت

حس نمیشه...

نوشته شده در سه شنبه 22 بهمن 1392برچسب:,ساعت 12:31 توسط yegane| |

شده بعضی وقتا فکر کنی دیگه دوسش نداری؟

به خودت میگی اصلا واسه چی دوسش دارم؟

مگه کیه؟

مگه واسم چیکار کرده؟

مگه چی داره که از همه بهتر باشه؟

بعد به خودت میخندی که اصلا واسه چی

خودتو اذیت کردی؟

یهو یه چیزی یادت میاد

یه چیز خیلی کوچیک

یه خاطره

یه حرف

یه لبخند

یه نگاه

یه بغل

وبعد

همینو

همین کافیه

تا به خودت بیای 
ومطمئن شی که

فقط...

اونو دوس داریو نمیتونی فراموشش کنی...

نوشته شده در سه شنبه 22 بهمن 1392برچسب:,ساعت 12:13 توسط yegane| |

الو خداجون؟

مگه دنیا رو نیافریدی

تا بنده هاتو امتحان کنی؟

نیگا کن خیلیا اینجا دارن تقلب میکنن

بعضیا خیلی راحت دلتو میشکنن

به گریه کردن هم میخندن

یه عده خیلی راحت دروغ میگن

بعضیا خواب بقیه رو میگیرن

ولی خودشون راحت میخوابن...

بعضیا با حرفاشون اشک ادمو در میارن

خدا چرا هیچی بهشون نمیگی؟

نوشته شده در سه شنبه 22 بهمن 1392برچسب:,ساعت 12:4 توسط yegane| |

یه وقتایی دلت جوری تنگ میشه که مغزت کاملا فلج میشه

بدی هاش یادت میره

نامردیش یادت میره...

بی محبتی و رفتار تلخش یادت میره

وقتی با بی رحمی تنهات گذاشت

یادت میره فقط میگی خدایا

یه دقه ببینمش این دل وامونده آروم شه...

نوشته شده در سه شنبه 22 بهمن 1392برچسب:,ساعت 11:52 توسط yegane| |

زمونه ای شده که باید گفت

اعوذو بالله من الانسان لاشی....

نوشته شده در سه شنبه 22 بهمن 1392برچسب:,ساعت 11:45 توسط yegane| |

عب نداره که تنهایی عب نداره شبا بدون شب بخیر

میخوابی عب نداره که جمله ی دوست دارمو نمیشنوه

عب نداره شبا تو بغلش نمیری عب نداره که دلش دیگه

برات تنگ نمیشه عب نداره که کسیو نداری که درداتو بهش بگی

عب نداره گلکم خدابزرگه خدا هم تنهاست اونم مثل توئه بدون

شب بخیر میخوابه و.....

 

 

نوشته شده در سه شنبه 1 بهمن 1392برچسب:,ساعت 21:55 توسط yegane| |

خدایا دلم از زمینت گرفته خدایا دلم از نامهربونی ها

گرفته خدایا بزار بیام پیشت نفسم دیگه نمیاد توی

این زمین .خدایا طاقت ندارم بی مهری ادمهاداره خوردم

میکنه کمکم کن.چقدر سخته هر کسی که دورت باشه

فقط نقش بودن بازی کنه چقدر سخته بغض گلوتو فشار بده

تو فقط دردشو انکار کنی چقدر سخت از ته دلت بخوای گریه کنی

اما اشکت مثل سنگ سفت باشه خیلی سخته دنیا بهت پشت

کنه تو نتونی بگی

اهای بی معرفتا منم هستم...

 

نوشته شده در شنبه 28 دی 1392برچسب:,ساعت 22:10 توسط yegane| |

کی میتونه بگه فراموش کردن دقیقا از کجا باید شروع بشه؟

از پاک کردن اس هاش تو گوشیت؟

یا عکسش که هنوز تو گوشیته؟

از پاک کردن اهنگ های توی لپ تاپ که باهاش گوش کردی

و خاطره داری

از قطع رابطه با دوستایی که هنوز حالشو ازت میپرسن؟

از کوتاه کردن موهات که هنوز عطر دستاش و لابلاش

حس میکنی؟از پاره کردن عکساش که روزی صدبار

قربون صدقه اون لبخند زیباش میری؟

از شکستن شیشه عطری که هربار میزنی

اینقدر خاطرشو زنده میکنه که انگار تو بغلشی؟

از بیدار موندن تا صبح که یه وقت شب خوابت نیاد؟

کدوم واقعا...

نوشته شده در سه شنبه 24 دی 1392برچسب:,ساعت 14:51 توسط yegane| |

من کیم؟کسی میدونه؟

من همون دیوونه ایم که هیچوقت عوض نمیشه

همونی که همه باهاش خوشحالن اما کسی باهاش نمیمونه

همونی که هق هق همه رو با جون و دل گوش میده اما خودش

بغضاشو زیر بالش میترکونه

همونی مواظبه کسی ناراحت نشه اما همه ناراحتش میکنن

همونی تکیه گاه خوبیه اما واسش تکیه گاهی نیست...

همونی که خیلی حرف داره اما همیشه ساکته..

نوشته شده در سه شنبه 24 دی 1392برچسب:,ساعت 14:45 توسط yegane| |

جواب یه حرفایی فقط یه نفس عمیقه...

نوشته شده در سه شنبه 24 دی 1392برچسب:,ساعت 14:43 توسط yegane| |

میخندم

ساده میگیرم

ساده میگذرم

بلند میخندم با هر سازی می رقصم

نه اینکه دل خوشم

نه اینکه شادم و از هفت دولت آزاد

مدتی طولانی شکستم

زمین خوردم

سختی دیدم.گریه کردم

و حالا

برای زنده ماندن خودم را به کوچه علی چپ

زده ام

روحم بزرگ نیستدردم عمیق است

میخندم که جای زخمم را نبینی...

نوشته شده در سه شنبه 24 دی 1392برچسب:,ساعت 14:33 توسط yegane| |

دلم گرفته به تمام روزایی که

خندیدم...

همه ادمها را خنداندم

روزایی بود که صدای خنده هایم

گوش همه رو کر میکرد

اما حالا

صدای گریه هایم

حتی خودم هم نمیشنوم

دلم باران میخواد باران

دلم دریا میخواد دریا

دلم دل میخواد اما نه هر دلی...

 

 

نوشته شده در سه شنبه 24 دی 1392برچسب:,ساعت 14:27 توسط yegane| |

به بعضی ها

باس گفت حیف درد زایمان ننت....

نوشته شده در سه شنبه 24 دی 1392برچسب:,ساعت 14:20 توسط yegane| |

من مغرور نیستم فقط نیازی به حرف زدن با کسی نمیبینم...

از من نرنج من نه مغرورم نه بی احساس فقط دل خسته ام

از اعتماد بی جا

رکم دروغگو نیستم...

ساکتم لال نیستم..

اگه برات سنگینم با یه خدافظی

خوشحالم کن

این روزا شیشه شده ام

زود میشکنم

اما ناجور میبرم

من ادم سخت گیری نیستم فقط

آدمی از جنس(آدم) سخت گیر میارم...

 

نوشته شده در سه شنبه 24 دی 1392برچسب:,ساعت 14:12 توسط yegane| |

متنفرم

از اون دخترایی که میرن تو چهار دیواری زن بیرون میان...

متنفرم

از اون پسرایی که فقط دنبال ارضا شدنن...

متنفرم

از اون پسرایی که کوچیک ترین لبخند یه دخترو نشونه ی درخواست سکس میدونن

متنفرم

از اون پسرایی که همه رو فاحشه میدونن جز اجی و مامان خودشون...

متنفرم

از اون دخترایی مثل اشغال

زیر پای پسرای هرزه له میشنو بازم دوسشون دارن...

متنفرم

از عشق های ساعتی...از عشق هایی

که زیر کمربند خلاصه میشه...

نوشته شده در سه شنبه 24 دی 1392برچسب:,ساعت 13:58 توسط yegane| |

بعضی وقتا هست که دوست داری یکی کنارت باشه

محکم بغلت کنه بزاری اشک بریزی

راحت بشی...

بعد اروم تو گوشت بگه دیوونه

من که باهاتم...

نوشته شده در سه شنبه 24 دی 1392برچسب:,ساعت 13:25 توسط yegane| |

میگن شاد بنویس نوشته هات درد داره....

و من یاد مردی می افتم که با ویالونش

گوشه ی خیابان شاد میزد...

اما

با چشای خیس...

نوشته شده در سه شنبه 24 دی 1392برچسب:,ساعت 13:18 توسط yegane| |

دخترکم هیچگاه کنار هم اغوشی هایت

عشق را ارزیابی نکن...

هیچ مردی در تخت خواب بد اخلاق نیست...

 

نوشته شده در جمعه 20 دی 1392برچسب:,ساعت 12:40 توسط yegane| |

کاش فقط یه نفر بود که وقتی

بغض میکردم...

میگفت گریه کنی میکشمتا...

ای کاش هنوز بود...

برای من ....خاطره

برای دیگری.....

نوشته شده در جمعه 20 دی 1392برچسب:,ساعت 10:49 توسط yegane| |

تا دست به قلم میبرم سراغ تو رو میگیرن کلمات.... چی بنویسم؟ دنیای من مجازی اش هم غمگین بود...
نوشته شده در جمعه 20 دی 1392برچسب:,ساعت 10:46 توسط yegane| |

میخوام بنویسم

نمیتوانم

یک کلمه به ذهنم می رسد...

تو

تمام شد این هم نوشته ی امروز من...

 

نوشته شده در پنج شنبه 19 دی 1392برچسب:,ساعت 13:53 توسط yegane| |

بیا در خیالم ارام  بشین...

میخواهم صدای نفس هایت را بنویسم...

نوشته شده در سه شنبه 17 دی 1392برچسب:,ساعت 15:28 توسط yegane| |

قدم نزن اینجا ...

این شعر ها...

انقدر بارانی اند..

که میترسم...

تمام لحظه هایت خیس شن...

نوشته شده در سه شنبه 17 دی 1392برچسب:,ساعت 15:24 توسط yegane| |

تنهایی انقدرها که این ادمها میگویند سخت نیس...

من و خودم از این تنهایی ها لذت میبریم...

با هم پارک میریم...

با هم موزیک گوش میدیم...

باهم گریه میکنیم...

با هم شعر میخوانیم و شعر مینویسیم...

آه... باز گفتم شعر...

راستی این اخرین باری که چشمانم

با اشک عشق بازی میکرد...

من شعر نوشتم یا شعر مرا؟

عجیب است...

حرفهایم کلمه میشوند بعد جمله...

اما کسی هست که بخواند و درک کند؟

اصلا کسی هست بفهمد؟

نه نیست..

و من درک میکنم که باز هم تنهام..

و باز هی مینویسمو مینویسم...

تا یک روز دیگر این کلمات محو شوند...

فقط ان روز من نیستم...

یعنی میشود کسی با گریه بیاید و بگوید...

دیگر نیست...

از دستش دادم...

 نه نیس...

 

نوشته شده در سه شنبه 17 دی 1392برچسب:,ساعت 15:13 توسط yegane| |

من خودمو نمیبازم...

حتی اگه دستام بلرزه...

اگه چشمام تار ببینن...

اگه پاهام راه درست رو تشخیص ندن..

گاهی احساس میکنم که گم شدم...

حس میکنم هیچ جایی تو دنیا ندارم...

هیچ دوستی...

هیچ ادمی که نگرانم باشه...

شاید چهره ام همه چیو نشون نده

اما من واقعا یه موقع هایی خسته میشم...

دلم میخواد کسی باشه...

دستی باشه...

دلم میگیره و هی به خودم میگم عب نداره

دل کارش گرفتنه...

تا کی بگم؟

دیگه مهم نیست

من خودمو نمی بازم...

نوشته شده در سه شنبه 17 دی 1392برچسب:,ساعت 14:56 توسط yegane| |

از یه جایی به بعد به خودت میگی...

اصلا چه دلیلی داره به کسی بگم حالم بده؟

اونا چیکار میتونن بکنن برام

جز گفتن الهی بمیرم...

جز گفتن یه ناراحت نباش میگذره...

در روز اونقدر میخندیو میگی وای

من چقد خوشحالم که خودتم باورت میشه

واقعا حالت خوبه..

اما شبا...

وقتی سرتو رو بالشه میگی نه

اونقدرام خوب نیستم

کم کم گریه کردن یادت میره

میریزی تو خودت

غمه دوریشو اینکه رفته با یکی دیگرو

میگی بمنچه

چند وقت بعد میبینی نمیتونی

سره یه موضوع کوچیک داد میزنی

میگی چه بلایی داره سرم میاد

به خودت فحش میدی.میکوبی به در و دیوار

همه بهت میگن چته؟

تو که اینقد ضعیف نبودی...

تو دلت میگی....

اونقد قوی بودم که دیگه ته کشیده...

تموم افکارم...احساسم...

حتی خودمم ته کشیدم...

نوشته شده در سه شنبه 17 دی 1392برچسب:,ساعت 14:43 توسط yegane| |


Power By: LoxBlog.Com